در زندگی لحظاتی وجود دارند که اگر از آن لحظه عبور کردیم دیگر امکان بازگشت به عقب و جبران آنچه از دست رفته وجود ندارد. اسم این لحظهها "نقاط بدون بازگشت" است. نقاطی که عبور از آنها ما را وارد فضای جدیدی میکند که با فضای قبلی تفاوتی ذاتی و اساسی دارد.
یکی از این اتفاقات بدون بازگشت که همه به شکلی با آن آشنا هستند، مرگ است. اتفاقی که خیلیها هنگام وقوع آن باورش نمیکنند و دایم منتظرند تا کسی از در وارد شود و به آنها بگوید که خواب میبینند یا عزیز از دست رفته بازگشته است. اما عبور از نقطه بدون بازگشت، همه امیدها را با خود میبرد و هیچچیزی از آن به حالت قبل برنمیگردد.
نوجوانی و شادابی و سرحالی دوران جوانی هم جزو نقاط بدون بازگشت هستند. هر چند خیلیها سعی میکنند با کمک رنگ و لعاب، چین و چروک و سفیدی موی پیری و کهنسالی را بپوشانند، اما حقیقت این است که بازگشت به ایام جوانی امکانپذیر نیست و باید هر سنی را در زمان خود درک کرد.
"نقاط بدون بازگشت" برای خیلیها ناراحتکننده و آزاردهنده است و بسیاری ترجیح میدهند راجعبه آنها صحبت نکنند و حتی گاهی آن را انکار هم میکنند. ولی این نقاط وجود دارند و عبور از آنها فرصتهای بسیاری را از ما دور میسازند که قبل از آن راحت در اختیارمان بودند.
بسیاری از خود میپرسند: "چرا زندگی فلان کس با من از زمین تا آسمان تفاوت دارد و چرا آن شخص با وجودی که همسن من است و هر دو از یک طبقه جامعه هستیم، اما او از من جلوتر است و زندگی راحتتری دارد؟" خیلیها تا پایان عمر جواب این سوال را پیدا نمیکنند و بر این باورند که این سوال جوابی ندارد. اما حقیقت آن است که جواب در همان "نقاط بدون بازگشتی" است که متاسفانه بسیاری آن را نمیبینند و انکار میکنند.
آدمهای موفق شامه قوی و قدرتمندی در یافتن فرصتهای طلایی دارند. تلاش و کوشش آنها در راستای این شامه قوی به جریان میافتد و شبیه شکارچیانی هستند که صید را سرِ بزنگاه و درست بهموقع شکار میکنند. موفقها استاد دیدن و مشاهده "نقاط بدون بازگشت" زندگی هستند. بدون اینکه از این نقاط عبور کنند میدانند با گذر از آنها چه چیزی را از دست میدهند و چه فضاهای جدیدی را مقابل خود میبینند. به همین دلیل است که به نظر میرسد افراد موفق قدرت پیشگویی و پیشبینی دارند. آنها این توانایی عجیب خود را مدیون استعداد ذاتی و طلایی خود در مشاهده "نقاط بدون بازگشت" هستند.
وقتی میخواهند حرف بزنند، مواظب زبانشان هستند و خوب میدانند چه جملهای بگویند تا آنها را به سمت نقطه غیرقابل جبران نبرد. حسابشده و سنجیده سخن میگویند طوریکه قبل از رسیدن به نقطه بحرانی بتوانند با واکنشی بهموقع بدون اینکه خراب شوند یا باجی بدهند یا هزینهای تحمل کنند، از فرصتهای موجود بهترین استفاده را به عمل آورند.
موفقها وقتی میخواهند عمل کنند، بسیار مواظبند که از خطوط قرمز دیگران عبور نکنند. بسیاری از خطوط قرمزی که آدمها و گروهها دور خود کشیدهاند "خطوط بدون بازگشتی" هستند که شکستن و عبور از آنها تاوان و هزینه سنگین و غیرقابل جبرانی به همراه دارد. موفقها سربههوا نیستند و به اسم شوخی یا شادی یا شلوغی خطقرمزها را رد نمیکنند. خوب میدانند بعضی خطقرمزها را باید به حال خود گذاشت تا محو شوند و تحمل هزینه عبور از آنها، بسیاری مواقع، کار عاقلانهای نیست.
از این به بعد وقتی میبینید یک انسان معمولی و ضعیف خود را با فردی قوی و موفق مقایسه میکند و از خود میپرسد چرا او نتوانسته به موفقیتهای بزرگ دست یابد، بد نیست از او بخواهید همه فرصتهای طلایی خط عمر زندگیاش را روی کاغذ مشخص کند و ببیند ویژگی مشترک فرصتهای طلایی از دست رفته زندگی او چیست!؟ حتما شما هم مانند او از نتیجه حیرت خواهید کرد! فرصتهای طلایی درست پشت سر نقاط غیرقابل بازگشت قرار داشتهاند. یعنی نقاطی که فرد میتوانست با یک حرکت کوچک، عقب بکشد و از آن عبور نکند، اما بهخاطر تنبلی، منگی، مستی، گیجی، تعصب، غرور و توهم از آن نقاط برگشتناپذیر رد شده است و فرصتهای طلایی را که میتوانست زندگیاش را زیرورو کند، برای همیشه از دست داده است.
فرق موفقها با معمولیها این است که تا میتوانند از فرصتهای طلایی زندگی خود قبل از رسیدن به نقاط غیرقابل بازگشت استفاده میکنند. آنها خوب میدانند که فرصتها همیشه راحت در دسترس نیستند.